قورمه سبزی با گوشت
پشت در اتاق کفشهای بابا، آب بارون قورت میداد...
بارون تند میبارید، کفشها رو یه گوشهی ایوان گذاشتم،
خدایِمن، ته کفشها انگار خیلی وقت بود ساییده شده بودند.
کیسهای که پر بود، از زبالههای مردم شهر زیر بارون کمر خم کرده بود.
دلم نیامد کم گریه کنم
قورمه سبزی با گوشت...
قلم: سیده زهرا نواب