انجمن نویسندگی برمودا

ثبت آثار در وبلایگ

انجمن نویسندگی برمودا

ثبت آثار در وبلایگ

انجمن نویسندگی برمودا

اتحادیه سه انجمن،
و وبلایگ نرگس هواخواه

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ بهمن ۰۰، ۱۴:۱۶ - Zeinab nasiri
    👏👏👏
  • ۲۴ بهمن ۰۰، ۱۴:۱۴ - خوفی
    خوفی
نویسندگان

۱۷ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

نمی‌دانم چرا این روزها با همه‌ی روز های دیگر زندگی‌ام فرق دارد، دلم یک نخ سیگار و یک عالمه تنهایی می‌خواهد، یا شاید هم یک زندگی سیاه و سفید که درونش بنشینم و به اتفاقات مزخرف زندگی پوزخند بزنم.
این روزها حتی حوصله نگاه کردن به آلبوم روزهای خوش زندگی‌ام را هم ندارم.
امروز فقط دلم یک اتاق خالی، یک فنجان قهوه و آن دود غلیظ سیگار را می‌خواهد.

 قلم: ستیا_اسدی

دیر است!
دیگر آسمان، از سرشوق نمی‌گرید!
دیگر گل‌ها، شاداب نیستند!
دیگر آن دخترک‌ها و پسرک‌ها
که صحرای سرچهارراه‌ ها را، 
به گلستان تبدیل می‌کردند؛ لبخند نمی‌زنند!
دیگر مردم شهر، آنقدرها هم شاد نیستند!
اما تو...
بیا!
شاید بتوانی آسمان را از سرشوق، بگریانی!
شاید بتوانی شبنم را مهمان دل‌ِ گل‌ها کنی!
شاید بتوانی لب‌های گل‌های زیبای گلستان،
در میان صحرای غم را...
به لبخندی هرچند کمرنگ، اما از ته دل، مهمان کنی!
بیا... شاید با آمدنت، بادها از خواب طولانیِ خود دست کشند!
برخیزند و گرد شادی را در گوشه گوشه‌ی این جهــان، بیفشانند!
در کورترین اتاقک‌ های این سیاه‌چاله‌، که برای دل‌خوشیِ ما‌، نامش را "زمین" نهاده‌اند، بـوزند و با خاک، روی خاطرات تلخ حک شده در دل سلو‌ل‌های این زندان متناهی را بپوشانند!
آری، بیا!
شاید با آمدنت‌، 
خاک‌ها با آب‌ها دست دوستی بدهند و 
انسان‌های نسل‌ بعد را، زیباتر بسازند!
آخر میدانی؛ این نسل که روی زمین زندگی می‌کند، حاصل دست‌رنج آب و گرد مردگان است!
دل‌های نهاده شده در جسم این زندگانِ میرا،
بوی تعفن مردگان را می‌دهد!
بیا...
شاید با آمدنت، از شر این جهان سیاه و سفید خلاص شویم!
بیا و رنگ‌ها را مهمان کوچه پس کوچه‌های این سیاه‌چاله‌ی بزرگ کن!
بیا...
شاید اگر بیایی...
آتش وجودت، گرمابخش شب‌های سرد این مردمان بی‌روح شود!
بیا و ...
با خلاء وجودت...
خلاء این مردمان تهی از عنصر حیات را 
پر کن! 
هرچند دیگر دیر شده است، 
اما،‌ بیا و این ناامیدی مطلق را ...
از صفحه‌ی روزگار محو کن! 

به قلم: مریم پیرغلام