که هوای این خانه دلگیر است،
همه مردهاند، در این خانه؛ شمع!
شمعدانی افسرده شده است.
کلاغ حیران است؛
که هنوز به مقصدش نرسیده،
بیدمجنون، مجنونلیلی شده است؛
واجر های اینخانه، نازک شدهاند.
قلبشاناز آتش عشق میسوزد،
روح سرگردانِشان،
هنوز نمیه قلب خودرا پیدا نکردهاست.
به قلم:خاطره غلامی