خستهام مثل کلاغی که هنوز به خانهاش نرسیده،
مثل کسی که، سال های زیادی را مشغول تایپ کردن بوده است؛ وحالا که نگاه کرده، میبیند که زبان کیبرد را تغییر نداده است.
مثل رهگذری! که یک خیابان را اشتباهی امده است.
مثلاحمدی'که چشم به راه ایدایش است.
مثل منی که، تا حالا عاشقت ماندهام.
خستهام!
و مرگی که همین حوالیاست؛ به سراغم نمیآید.
بهقلم: خاطرهغلامی