به نام خالق آرامش
چشمهایت را ببند!
راحتتر بخواب،
اینجا، نه غصه هست،
نه ترس...
امنیت است.
اینجا، کسی هست که دستهایش در آغوش میگیرند، "بیتوقع"
کسی هست که سختیها را قبل از تو مهمان است...!
دوست میدارد تو را،
آن گونه که هستی...
تنها نگرانیاش تو هستی که مبادا پایت بلغزد.
اما بدان!
او با اولین خندهات خندید،
"الله اکبر" را اولین بار او در گوشت زمزمه کرد.
بزرگ شدهای ولی،
او تو را هنوز هم بسان کودکی میبیند،
نه علاقهاش کم میشود، نه توجهش...
با او لجبازی میکنی،
رفتارش را سخت گیری مینامی یا که خودخواهی،
اما باور کن...
برایش سخت است،
نمیتواند تو را بیامان بگذارد...
نمیخواهد،
جگرگوشهاش، طعمهای شود برای چشمچرانها...
"پدرت را میگویم"
دوستش بدار...
مراقبش باش...
"او سایهاش هم پناه توست"