برگهایِ سیلی خورده؛ سرما بغل گرفته بودند و خواب تو را میدیدند،
پاییزم تو تند دویدی در کوچه باغ
مگر قصهی کوچه باغ و باغبان را نشنیده
بودی...
ترکه ای باغ، تشنه گل دادند، و میوهی کال بر زمین گذاشتند... تو هم تنها آمدی و ابرهای تیره را در پشت کوه ها به دست راهزنان سپردی
پاییز من...
قلم: سیده زهرا نواب
نوشته هات عالین
همینجور ادامه بده ، موفق باشی 👌👌