زانویت را بردار!
درد میکند...
نمیتوانم نفس بکشم؛
عادت کردهای، پاهای تبعیض گذارت را محکم بفشاری!
فریادم را خاموش میکنی!
اما بیخبری!
نمیدانی، با کشته شدنم...
هزاران هزار" جورج فلویدها " متولد خواهند شد!
دیگر نیستم!
اما فریادهایم، اشکهایم و هدفم باقی خواهند ماند.
برای پیروزیات پایکوبی میکنی،
کمی فکر کن!
قطرههای خونم را بنگر!
جاری خواهند شد، دریایی خواهند ساخت،
" دریای آزادی"
که برای تبعیض، ظلم...
جایی نخواهد داشت.
آنجا دیگر هیچ کودکی گریان نخواهد بود!
هیچ مادری، فرزندش را از دست نخواهد داد،
و هیچ پدری، برای غذای خانوادهاش
نگران نخواهد بود.
تلاش خواهیم کرد برایش،
تا نباشد، زنجیر ظلم...
تا نباشد، زنجیر تبعیض...
به قلم: مریم اهنوخوش